مذهبی

آخرین مطالب

  • ۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۷:۳۸ یار

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۴۲ رحمت
  • ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۵ ظهور

محبوب ترین مطالب

  • ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۵ ظهور
  • ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۴ سفر

مطالب پربحث‌تر

انفجار

پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ

دیروز برای یک فراخوان نظامی شرکت کردم.بعد از ظهر کلاس تاکتیک و اسلحه شناسی بود.خیلی وقت بود صدای تیر اندازی کلاش تو گوشم نپیچیده بود.استارتش از میدان تیر خورد وقتی صدای شلیک اولین گلوله که اومد منقلب شدم.دلم بی هوا رفت سمت سوریه و عراق.رفته رفته که به تاریکی هوا نزدیک میشدیم تکاپو بین بچه هایه گردان بیشتر میشدچون قرار بود رزم شبانه رو تمرین کنیم.بعد از نماز و مراسم فرهنگی که برگزار شد حالا دیگه موقع تمرین رزم شبانه بود.قرار بود تو مسیر چند جایی  انفجار داشته باشیم بچه ها یکم استرس داشتن،به هر حال صدای فرمانده اومد که همرو به یک ستون آماده پیاده روی کرد.چندتا از بچه ها با کلاشینکف در کنار صف بودن.پیاده روی شروع شد همه از همون اول منتظر شنیدن صدای انفجار بودن ،چند نفری جلوتر از من چندنفر بودن که خیلی ادعا نترسی داشتن و میگفتن که این کارا بچه بازیه.با صدای اولین انفجار یکیشون پاش شروع کرد به لرزیدن و بقیه دوستاشم که کلا رفتن رو سایلنت اونجابود که بعض گلمو گرفت تو شراره های اتش ناخودآگاه تصویر شهرهای یمن،عراق  سوریه واسم تجسم شدکه دارن بمباران میشن . وای خدا مگه خودت تو قرآن نگفتی که شب رو برای آرامش واستراحت قرار دادی چه شبایی دارن مردم این کشورها اللخصوص بچه هایه کوچیکی که حتی صدای ترکیدن یه بادکنک اذیتشون میکنه چه برسه به صدای انفجار.خیلی سخت بود گریه ای که تو گلوم حبسش کردم خیلیییییییییی سخت بود.....................

خدایا قسمت میدم به احترام این روز عزیز جنگا همه تموم بشه و هیج جا هیج جا دیگه جنگ به خودش نبینه.

الهم عجل لولیک الفرج

۹۵/۰۵/۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">