مذهبی

آخرین مطالب

  • ۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۷:۳۸ یار

پربیننده ترین مطالب

  • ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۴۲ رحمت
  • ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۵ ظهور

محبوب ترین مطالب

  • ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۵ ظهور
  • ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۴ سفر

مطالب پربحث‌تر

۴۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

کوه پرسید ز رود ، زیر این سقف کبود 
راز ماندن در چیست؟ گفت : در  رفتن من 
کوه پرسید و من؟     گفت : در ماندن تو 
بلبلی گفت : و من ؟ 
خنده ای کرد و گفت : در غزلخوانی تو 
آه از آن ابادی که در آن کوه رود 
رود ، مرداب شود ، و در آن بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد 
و نخواند دیگر 
من و تو بلبل و کوه و رودیم 
راز ماندن جز 
در خواندن من ، ماندن تو ، رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست 
بدان !

عاشق
۲۲ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۸ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۶ نظر


 

عاشق
۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

خب خدارو شکر نتایج کنکور رو هم اعلام کردن و خیلی از دوستامون حداقل از استرس اعلام نتایج بیرون اومدن.تو این چند روز انقدر در گیر تب کنکور شدم که شب تا صبح تو خواب خودمو تو سازمان سنجش میدیدم که دارم میدوعم واسه گرفتن نتایج کنکور بچه های مردم.

ولی خب بعد از اعلام نتایج، عکس و العملا متفاوت بود یه عده خوشحال یک عده ناراحت از نتیجه ای که تو کنکور کسب کردن.این مطلبو مینویسم شاید بتونم یه کمک کوچیکی کرده باشم چه به اونایی که رتبه خوبی ندارن و چه به اونایی که رتبشون خیلی خوب بوده.

یک طرز فکر اشتباه تو مملکته ما رواج پیدا کرده که تا کنکور خودتو بکش بعده کنکور تو دانشگاه برو حالشو  ببر،که این طرز فکر واقعا مثل یک سم مهلکه.حداقل واسه منی که هفت سال تو فضای دانشگاه قرار گرفتم ثابت شده واسه اونایی که واقعا دنباله موفقیت هستن سختی راه تازه  از دانشگاه شروع میشه و اونایی که توهم موفقیت زدن بعد از چند ترم (البته دور ازحضور) یا سره درد عشق تو خوابگاه رگشونو زدن یا دارن با دوست جونیا جدیدشون تو یه پارتی دانشجویی جدید ترین قرص روانگردان رو امتحان میکنن یا اینکه طرف چون دانشجو شده تیریپ روشنفکری ور داشته از خدا گرفته تا مسئولین مملکتو استاد و پدر مادر گیر میده و با همشون ساز مخالفت میزنه ( یاهای زیادی بود که به همینا بسنده کردم).اره دوستایه گلم فضای دانشگاه مملو از بداخلاقیایه سیاسی ، فرهنگی واجتماعییه که اگر یک لحظه از خودت غافل بشی ممکنه وقتی به خودت بیای که کار از کار گذشته باشه. البته یه عده دیگه هم هستن که شکره خدا با تمام حال وحولای دوران دانشجویی موفق میشن با معدل بین یازده تا سیزده فارغ التحصیل بشن که البته بعد از اتمام درس به زمینو زمان فحش میدن که ای بابا حق استعدادایی مثله منو خوردن و هیچ کجا کار گیر نمیاد(به سطح سوادشون اصلا ربطی نداره هااااااااا اصلا).خب خدا رو شکر یک دسته هم هستن که فارغ از اینکه رشته ای که قبول شدن دانشگاهی که دارن توش تحصیل میکنن هدفشون مقدسه این دسته اونایی هستن که اومدن فقط وفقط برای موفقیت تمام تلاششون رو به کار میگیرن شب بیداریار وتحمل میکنن  تا وقتی فارغ التحصیل شدن حسرته چیزیو نخورن که مطمئنا هم همه جا واسشون کار پیدا میشه و هم شرمنده خودشونو خانوادشون نیستن (یکی از دوستامون مطلب گذاشته بود که ناراحته از ناراحتی پدر و مادرش اره به خدا درکت میکنم ولی اینو بدون که خوشی خانواده رو میتونی با معدل بالا و موفقیتات نو دانشگاه هم تامین کنی ).واقعا تو اوج بد بختی هستیم چون دانشگاه تبدیل شده به یک سنگر واسه دور موندن از آماج حملات دوست وآشنا که وقتی ازمون پرسیدن چیکاره ای یا با خودت چند چندی زود بگن ااااااا خبر نداری دانشجو ام دانشگاه تبدیل شده به دورهمی واسه عشقولانه هامون(دلم خیلی پره اینجا دستی رو بکشم بهتره)آره دوست عزیز تازه انتخابهات از اینجا شروع میشه تازه سختیا از اینجا شروع میشه حالا دست خودته که بخوای تو کدوم گروه قرار بگیری....................

عاشق
۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

   خدا یعنی سجود قطره بر خاک

خدا یعنی رکوع برگ در باد

 خدا یعنی تشهد های باران

       همان وقتی که گل را آب می داد

خدا یعنی که والیل اذا یسر

   خدا یعنی که حتی مطلع الفجر

عاشق
۲۰ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۱ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴ نظر

حکمتتو شکر خدا :
به فرشته ها شعور دادی بدون شهوت
به حیوان ها شهوت دادی بدون شعور
و به انسان هر دو رو دادی
انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتر است
و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند از حیوان پـسـت تر...!!!

عاشق
۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۹ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲ نظر
روزی مجنون از روی سجاده شخصی عبور کرد

مرد نماز را شکست و گفت :

" مردک , در حال راز و نیاز با خدا بودم ؛

تو چگونه این رشته را بریدی ؟"

مجنون لبخندی زد و گفت :

عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم


تو عاشق خدایی , مرا دیدی؟

عاشق
۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

کار خلقت انسان که تمام شد خدا دنبال یک حرم بود در وجود انسان که بخشی از خود را در آن قرار دهد،که تا نه او دلتنگ مخلوقش شود و نه مخلوق دلتنگ خالق.آری جایی بهتر نیافت جزدل وحرمش را در آن بنا نهاد.

اما از مخلوقش قول گرفت تا محافظ و مدافع این حرم و حریم باشد تا غیر او در آن راه پیدا نکند.حیف وصد حیف که جز تعداد کمی نتوانستند مدافعان خوبی برای حرمش باشند و همه چیز وهمه کس را در این حرم شریک قرار دادند.در این روز ها که دفاع از حرم اهل بیت تبدیل به دغدغه شده بهتر نیست که ابتدا از حرم درونمان شروع کنیم؟بهتر نیست که یک خانه تکانی در حرم دل کنیم وبا خود بیعت کنیم تا ابتدا مدافع حرم دل باشیم تا خدا نیز ثواب دفاع از حرم اهل بیتش را نصیبمان کند؟

اگر پاسختان مثبت است پس  بیاییداین خانه تکانی را شروع کنیم و با خود عهد ببندیم که با توکل وتوسل بر خودش سعی در آن داشته باشیم تا حداقل از آزمون دفاع از حرم خدا در سرشتمان سربلند بیرون آییم.

عاشق
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

نمی خواهم خدایم بیکران باشد

 نمی خواهم عظیم و قادر و رحمان

 نمی خواهم که باشد این چنین آخر

 خدا را لمس باید کرد

 نگو کفر است 

 خدا را می توان در باوری جا داد

که در احساس و ایمان غوطه ور باشد

خدا را می توان بویید

 و این احساس شیرینی است 

 نگو کفر است

که کفر این است

 که ما از بیکران مهربانیها

عاشق
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۶ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۵ نظر

پس از آفرینش آدم خدا گفت به او : نازنینم آدم ...

با تو رازی دارم

اندکی پیشتر آی ...

آدم آرام و نجیب

آمد پیش ...

زیر چشمی به خدا می نگریست

محو لبخند غم آلود خدا ، دلش انگار گریست

 

نازنینم آدم ...

قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید

یاد من باش ... که بس تنهایم

 

بغض آدم ترکید ...

گونه هایش لرزید

به خدا گفت :

من به اندازه ی ....

من به اندازه ی گلهای بهشت ...

نه ... به اندازه عرش ...

نه ...

من به اندازه ی تنهایی ات

ای هستی من

دوستدارت هستم ...

 

آدم ...

کوله اش را برداشت

خسته و سخت قدم بر می داشت

راهی ظلمت پر شور زمین ...

طفلکی بنده ی غمگین ، آدم !

 

در میان لحظه ی جانکاه هبوط

زیر لبهای خدا باز شنید

نازنینم آدم ...

نه به اندازه ی تنهایی من

نه به اندازه ی عرش

نه به اندازه ی گلهای بهشت ...

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !

نازنینم آدم .... نبری از یادم ! ...

عاشق
۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

داشتم مطالب جدید رو که تو وبلاگ دو ستانمون قرار داده شده بود پیگیری میکردم که یه مطلب هواییم کرد تو قسمت ثبت نظر  قسمتی از یک شعر و قرار دادم که حیفم اومد  کاملشو اینجا قرار ندم.

سپاس از دوستمون بابته مطلبه زیباشون که حال وهوای عجیبی تو دلم انداخت.

در حیرتم از مرام این مردم پست


تا که بودیم نبودیم کسی،


کشت ما را غم بی همنفسی

 

تا که رفتیم همه یار شدند،

 

خفته ایم و همه بیدار شدند

 

قدر آئینه بدانیم چو هست

 

عاشق
۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر